بسم الله الرحمن الرحیم
( إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ).[1]
با درود و سلام بر امام امت، خمینی(قدس سره) بتشکن و درود و سلام بر ملت رزمنده و شهیدپرور مسلمان ایران.
اکنون که به یاری حق به جبهه حق و باطل میرویم تا در هم کوبنده کفر باشیم. در این لحظات حساس که ملت ایران علیه رژیم اشغالگر بعث عراق میجنگند و شهید میشوند، این گروهکهای داخلی در خط آمریکا، چه غوغاهایی به پا میکنند و هر روز سعی در این دارند که این انقلاب اسلامی که خونبهای هفتاد هزار شهید و صد هزار معلول است، لکهدار نمایند. باید گفت که کور خواندهاند، مگر میتوانند این کار را بکنند؛ زیرا دشمنان ما از کوران و احمقانند و نمیفهمند که این انقلاب که رهبرش امام خمینی(قدس سره)، نایب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. و اگر این گروهکها میفهمیدند که ولایتفقیه چیست؛ خیلی کار آسانتر میشد. ولی ما این را میدانیم که اینها میدانند و خود را به نادانی میزنند و اینان همان کافرانند یعنی پوشاننده حق.
آری؛ برادران و خواهران! یک لحظه وقت خودتان را هدر ندهید و این گروهکها را تا میتوانید برای دیگران تحلیل کنید تا خط آنها بیشتر نمایان شود و غافل نشوید و یک لحظه از مبارزه بر علیه آنها روی گردان نشوید.
و یک نصیحت برادرانه به کسانی دارم که دنبال مال دنیا میباشند؛ این مال دنیا برای شما چه کار میکند. آیا وقتی شما را در گور به خاک میسپارند، چیزی هم به جز یک مقدار پارچه سفید با خود میبرید. پس به خود آیید و به ضعیفان انفاق کنید. این قدر مال دنیا دوست نباشید؛ به فکر آخرت باشید؛ برای آخرت خودتان ثواب اخروی جمع کنید که زندگی جاوید در آن دنیا خواهد بود.
سعی کنید تا در آن دنیا پیش خداوند و رسول خدا(q) روسفید باشید.
سلام و درود خدا بر تو باد ای پدرم! ای پدری که شبانهروز دستت از کار کردن نمیافتد و چشمانت یک لحظه روی هم نمیرود و مادام به فکر این هستی که بتوانی خانوادهای را سیر نگه داری!
ای پدر زحمتکشم! ای که از هر چیز برایم عزیزتر بودی! من میدانم که تو الان در چه حالی هستی. میدانم که استوار کارت را ادامه میدهی و امروز از روزهای قبل استوارتری.
و ای مادرم که همیشه مرا نصیحت میکردی و چه خوب بود آن نصیحتهای تو که مرا به اینجا کشانید و من از خداوند میخواهم که تو را همنشین هم اسمت بگرداند. راستی یادت نرود آن روزی را که گفتم، لباس مشکی نپوشی. ولی این را میدانم که جلوی گریهات را نمیتوانم بگیرم.
حسین برادرم! من الان میدانم که تو در فکری عمیق فرو رفتی و میدانم فکرت چیست. پس معطل نشو، برو لباس مرا بردار و به تن بپوش و اسلحه به دست بگیر و به جنگ با کفار برو. سعی کن جای مرا در خانه پر کنی و به مادر و پدرم دلداری دهی و به تو نصیحت میکنم که راه شهیدان اسلام را برگزینی.
و تو ای خواهرم! سعی کن همیشه در زندگی روی پای خودت بایستی و تنها از خدا یاری بخواهی و فکرت همیشه پیش او (الله) باشد و در زندگی هم چون هم اسمت باشی و چون زینب کبری(علیها السلام) کاری زینبی کنی و ادامهدهنده راه حسین(علیه السلام) باشی.
بر روی کفن من آرم سپاه باشد و در روی سنگ قبرم هم همین طور (در صورت بودن جسدم).
از برادران و خواهرانم میخواهم که پیرو واقعی خط امام(قدس سره) باشند.
والسلام.
محسن فرهادی.
1. سوره صف، 4.
دلاورمردی شجاع، شهید محسن فرهادی در تاریخ سی و یکم فروردینماه 1340 در خانوادهای مذهبی و زحمتکش در شهر اراک، دیده به جهان گشود. او در دوران کودکی بسیار خوشاخلاق، کمرو، کمحرف بود تا به سنین نوجوانی رسید. تحصیلات دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در زادگاهش گذراند. و علاوه بر آن، در جهت آشنایی با دین مبین اسلام تلاش و کوشش نمود. در این دوره به وسیله بعضی از معلمانش با مسائل سیاسی آشنا شد و فعالیت سیاسی خود را آغاز نمود.
در زمان طاغوت در مسجد جلالی، فعالیت و تبلیغات اسلامی داشت. شرکت در تظاهرات و راهپیماییهای دوران انقلاب، پایین آوردن مجسمه شاه ملعون، درست کردن مواد منفجره در منزل و شعارنویسی روی دیوارها در شب از جمله اقدامات این شهید در دوران مبارزه بود. ایشان در کنار تحصیل علم و مبارزه با طاغوت، به امر ورزش نیز اهمیت میداد و در رشتهکوهنوردی رشد چشمگیری داشت و بعدها به عنوان یکی از اعضای هیئت کوهنوردی شهرستان اراک انتخاب شدند. البته به ورزش کشتی هم بسیار علاقهمند بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با حضور در فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اقدامات مؤثری را انجام داده و سپس به عضویت سپاه درآمد. بعد از چندین مرتبه برای رفتن به جبهه ثبتنام نمود اما با رفتن ایشان موافقت نمیشد؛ بالاخره در اوایل بهمنماه سال 1359 موافقت شد و به جبهه غرب اعزام شد. او بعد از هجده روز حضور در منطقه نوسود با گردان عملیاتی سپاه پاوه در بیست و سوم بهمنماه سال 1359 در قله ابوذر نوسود با خلوص نیت و در حالی که سراپا پر از عشق به معشوق ازلی بود، به درجه رفیع شهادت رسید. این شهید والامقام در گلزار شهدای زادگاهش در مجاورت دوستان شهیدش آرمیده است. هجده ماه بعد برادرش حسین در عملیات رمضان به شهادت رسید.